انجمن هنر و ادبیات جوانان

من دختر افغانم

من، دختر افغانم. نه فقط با روسری و دامن گل‌دار، بلکه با دلی که جنگ‌ها را دیده و هنوز می‌تپد. من از سرزمین کوه‌ها می‌آیم، از دل خاکی که صدای اشک و امید را یکجا در دل دارد. نامه‌ام را با بغضی شیرین می‌نویسم، برای تمام آن‌هایی که مرا فقط از روی دردهایم شناختند، اما […]

من، دختر افغانم.
نه فقط با روسری و دامن گل‌دار،
بلکه با دلی که جنگ‌ها را دیده و هنوز می‌تپد.
من از سرزمین کوه‌ها می‌آیم،
از دل خاکی که صدای اشک و امید را یکجا در دل دارد.

نامه‌ام را با بغضی شیرین می‌نویسم،
برای تمام آن‌هایی که مرا فقط از روی دردهایم شناختند،
اما زیبایی روحم را ندیدند.

من زنی‌ام که با لبخند، اندوه را می‌دوزد،
با کلمات، دیوارهای خاموشی را می‌شکند،
و با چشمانم، فردایی روشن‌تر را می‌جویم.

جهان اگر ندید مرا، مهم نیست،
من خودم را می‌سازم، آرام‌آرام، قطره‌قطره.
با قلمی در دست و نوری در دل،
تا روزی، دختران سرزمینم را
بر قله‌هایی ببینم که روزی فقط خوابشان را می‌دیدیم.

با عشق،
دختری از تبار درد و زیبایی…

مقدس قربانی