انجمن هنر وادبیات جوانان

نامه‌ای از آینده…

نامه‌ای از آینده… سال‌ها پس از امروز سلام به خودم، به دختری که امروز در دل سختی‌ها ایستاده، با چشمانی که هنوز به فردا امید دارد… از سال‌هایی دور برایت می‌نویسم، از زمانی که دنیا رنگش فرق کرده، خیابان‌ها آرام‌ترند، و صدای زن‌ها بلندتر و پرشکوه‌تر شده است. در این سال‌ها، کتاب‌هایت چاپ شده، نقاشی‌هایت […]

نامه‌ای از آینده…
سال‌ها پس از امروز

سلام به خودم،
به دختری که امروز در دل سختی‌ها ایستاده،
با چشمانی که هنوز به فردا امید دارد…
از سال‌هایی دور برایت می‌نویسم،
از زمانی که دنیا رنگش فرق کرده،
خیابان‌ها آرام‌ترند،
و صدای زن‌ها بلندتر و پرشکوه‌تر شده است.

در این سال‌ها،
کتاب‌هایت چاپ شده،
نقاشی‌هایت بر دیوار گالری‌ها نشسته‌اند
و شاگردانت، هر کدام نوری شده‌اند در تاریکی دیگری.

دیگر کسی نگفت “نمی‌توانی”،
چون تو بارها نشان دادی که می‌شود،
که یک دختر افغان، نه‌تنها بایستد،
که پرواز هم بکند.

تو هنوز با قلمت حرف می‌زنی،
هنوز اشک می‌ریزی برای زیبایی و درد،
ولی این‌بار اشک‌هایت، اشک غرور است، نه اندوه.

اگر امروز خسته‌ای، غمگینی، تنها هستی…
بدان که آینده لبخند می‌زند به تو.
فقط ادامه بده.
تو آینده را ساختی… با صبر، با عشق، با ایمان.

با افتخار و عشق از آینده،

مقدس قربانی